display result search
مرحوم اسفندیار قره باغی در بخشی از روایت خاطرات موسیقایی خود ضمن اشاره به برخی از فعالیت های های خود بعد از بازنشستگی از نحوه ورودش به واحد موسیقی سازمان صدا و سیما سخن گفته است.
مرحوم قره باغی در این بخش از كتاب پس از عبور از آنچه در فصل دوم فعالیتهای هنری خود به آن پرداخته بود، به آغاز دور جدیدی از فعالیتهایش در عرصه موسیقی به ویژه در ایام جنگ تحمیلی اشاره كرده و نوشته است:
بعد از بازنشستگی از وزارت فرهنگ و خروج از كمیته، با وجود كارهای جسته و گریختهای كه در زمینه موسیقی انجام میدادم، عملاً بیكار شدم، نمیتوانستم این وضعیت را تحمل كنم. اصولاً هیچ گاه روحیه ام با بیكاری و بی مسئولیتی سازگار نبود. دست روی دست نگذاشتم و منتظر كسی هم نبودم كه بیاید دنبالم و بگوید بیا در فلان اداره استخدامت كنم. تازه حقوق بازنشستگی هم چندان كفاف هزینههای زندگی را نمیكرد و در تكاپوی دست و پا كردن كاری بودم كه بتواند بی منت، روزی اهل و عیال را تأمین كند. من با اینكه از جوانی وارد وادی هنر شده بودم ولی هیچ وقت از كارهای سخت و سنگین دور نبودم. یكی از كارهایی كه قبلاً یاد گرفته بودم و سر رشتهای نسبی در آن داشتم مكانیكی اتومبیل بود. وقتی دیدم چارهای ندارم جز این كه روی پای خود بایستم. سر كوچه خودمان مغازهای اجاره كردم و یك مكانیكی جمع و جور راه انداختم. پنجرگیری میكردم، تعمیر موتور هم بلد بودم. كارم بد نبود. مشتری خوبی داشتم.
در یكی از روزهایی كه در مكانیكی مشغول كار بودم، آقای معمم محترمی برای تعمیر ماشینش به مكانیكی مراجعه كرد. ماشینش را تحویل گرفتم و تعارف كردم بنشیند تا كارش را راه بیندازم. این آقا همان طور كه نشسته بود، داشت در و دیوار مغازه را ورنداز میكرد. چشمش افتاد به عكسها و مدارك مربوط به فعالیتهای موسیقایی ام كه تعدادی از آنها را روی دیوار نصب كرده بودم.
رو به من كرد و پرسید: «این آقا كه مدارك و لوحهایش را را به دیوار زده اید كیست؟» گفتم: «خودم هستم». با تعجب نگاهی به من و مدارك و تصاویر روی دیوار انداخت و به فكر فرو رفت. آن روز صحبتهایی بین ما رد و بدل شد. آمار سوابط و توانمندیهایم را پرسید و من هم پاسخهایی دادم. رفت و چند روز بعد دوباره به مكانیكی آمد و گفت: «آقای محمد هاشمی روز پنجشنبه ساعت 11 منتظر شماست». گفتم: «ایشان كه هستند؟» گفت: «برادر آقای هاشمی رفسنجانی و مدیر سازمان صدا و سیما». از علت دعوت پرسیدم و پاسخ مختصری داد با این مضمون كه «مربوط به فعالیتهای موسیقی شما می شود». قبول كردم و براساس قرار، به دیدن آقای هاشمی رفتم.
آقای هاشمی، ظاهراً بعد از پرس و جو و كسب شناخت نسبی، من را خواسته بود تا پیشنهاد همكاری با واحد موسیقی سازمان صدا و سیما و همچنین مشاوره هنری خود را به من بدهد. با آقای هاشمی صحبت كردم. وقتی دیدم دعوت ایشان جدی است، پیشنهاد همكاری را پذیرفتم. بساط مكانیكی را جمع و وارد صدا و سیما شدم. از آن زمان بود كه دوره جدید فعالیت هنری ام را با ورود به واحد موسیقی سازمان صدا و سیما شروع كردم.
در واحد موسیقی البته نقشهای متنوعی را عهده دار بودم. اوایل، مسئول امور اداری واحد موسیقی بودم و با حضور و غیاب و پیگیری حقوق كاركنان واحد موسیقی میپرداختم. بعداً ایراد گرفتند كه مسئول امور اداری باید از كاركنان رسمی سازمان صدا و سیما باشد. با این ایراد، من مجبور به ترك امور اداری شدم. در آن مقطع، آقای نادر عرفانیان مسئول هماهنگی واحد موسیقی بود كه به مركز حفظ و اشاعه موسیقی منتقل شد و من شدم مسئول هماهنگی واحد موسیقی.
آن روزها سید محمد میرزمانی مسئول واحد موسیقی رادیو بود. میرزمانی در سالهای قبل از انقلاب و دوره نوجوانی، در گروه كُر آقای ماردویان با من كار كرده بود و از آن زمان، باهم آشنا بودیم. علی غلامعلی برادر حمید غلامعلی كه در رادیو گویندگی هم میكرد، معاون میرزمانی بود. آقای احمدعلی راغب هم آن زمان دبیر شورای شعر بود.