display result search
نسل جدید موسیقی را میشنود، اما نام خواننده كمتر در حافظه میماند. در عصر قطعهمحوری، اثر جلوتر از خالق حركت میكند و هویت هنرمند در سایه قرار میگیرد.
در سالهای اخیر، نسبت مخاطب با موسیقی دچار دگرگونی معناداری شده است. دگرگونیای كه بیش از هر چیز، خود را در یك نشانه ساده اما قابل تأمل نشان میدهد؛ نسل جدید، ترانهها را از بر است، اما اغلب نمیداند خواننده آنها كیست. قطعه شنیده میشود، بارها بازنشر میشود، حتی به بخشی از حافظه روزمره مخاطب راه پیدا میكند، اما هویت خالق اثر در حاشیه میماند؛ گویی موسیقی بدون صاحب به گردش درآمده است.
این وضعیت، حاصل همزمان چند عامل است؛ از تغییر شیوه مصرف موسیقی گرفته تا نقش پررنگ شبكههای اجتماعی و الگوریتمهایی كه «قطعه» را بهجای «هنرمند» برجسته میكنند. در چنین فضایی، مخاطب بیش از آنكه با جهان فكری یا هویت هنری یك خواننده مواجه شود، با چند دقیقه صدا روبهروست كه باید در كمترین زمان ممكن اثر بگذارد.
پیروز ارجمند، موسیقیشناس، پیشتر در گفتوگوهای خود با اشاره به همین تغییر، به نوعی «قطعهمحور شدن» شنیدن موسیقی اشاره كرده است. جمعبندی دیدگاه او را میتوان اینگونه بیان كرد: «امروز مخاطب بیشتر با قطعه ارتباط برقرار میكند تا با هنرمند؛ موسیقی مصرف میشود، بدون آنكه شناختی از خالق اثر شكل بگیرد.»
این گزاره، توصیفی دقیق از وضعیتی است كه در آن، موسیقی از یك تجربه هویتی و فرهنگی، به كالایی سریعالمصرف تبدیل شده است.
شبكههای اجتماعی در این میان نقش تعیینكنندهای دارند. پلتفرمهایی كه موسیقی را در قالب ویدئوهای كوتاه، ریلزها و استوریها عرضه میكنند، عملاً مجالی برای معرفی هنرمند باقی نمیگذارند. كاربر، قطعه را در دل یك تصویر، یك شوخی یا یك ترند میشنود و میگذرد؛ بدون آنكه نیازی به دانستن نام خواننده یا مسیر هنری او احساس كند. در این چرخه، اثر از زمینه تهی میشود و هنرمند به یك «صدای بیچهره» تقلیل مییابد.
پیامد این روند، فقط گمنام ماندن خوانندگان نیست؛ بلكه ضربه به مفهوم «هویت هنری» است. وقتی مخاطب با هنرمند ارتباط برقرار نكند، امكان شكلگیری اعتماد، پیگیری آثار بعدی و درك سیر فكری او نیز از بین میرود. موسیقی به تجربهای مقطعی بدل میشود كه جای خود را خیلی زود به قطعهای تازه میدهد؛ بیآنكه چیزی انباشته شود یا حافظهای جمعی شكل بگیرد.
این وضعیت در موسیقی پاپ امروز ایران، بیش از سایر گونهها به چشم میآید؛ جایی كه قطعهها بعضاً میلیونها بار شنیده میشوند، اما نام خواننده برای بخش بزرگی از مخاطبان ناآشناست. در چنین شرایطی، حتی خود هنرمند نیز ناچار میشود بهجای تمركز بر ساخت جهان موسیقایی منسجم، به تولید پیدرپی قطعههایی فكر كند كه فقط «كار كند» و در چرخه مصرف بماند.
اگر موسیقی قرار است فراتر از یك سرگرمی زودگذر عمل كند، بازگشت به مفهوم هویت هنرمند ناگزیر است؛ هویتی كه نه در تعداد بازدید، بلكه در نسبت میان اثر، خالق و مخاطب شكل میگیرد. در غیر این صورت، همانطور كه پیروز ارجمند هشدار میدهد، موسیقی شنیده میشود، اما كسی به یاد نمیماند كه آن را ساخته است.